امروز بعد از کار به سبزیفروشی محلهمان رفتم تا کمی سبزی آشی به همراه مواد لازم برای آش رشته بخرم. هوس کرده بودم آش رشته بپزم؛ غذایی که معمولاً هر دو هفته یکبار در برنامۀ غذاییام هست. بالاخره این هم از دردسرها و شاید شیرینیهای زندگی مجردی است.
وقتی وارد مغازه شدم، زن تپلی با موهایی بلند تا کمر را دیدم که به نظر میرسید مشتری است. او رو به فروشنده، که او هم خانم بود، با خونسردی پرسید:
– شمارهای که جلوی مغازه نوشته شده، مال صاحب مغازه است؟
زن فروشنده پاسخ داد:
– نمیدونم.
اما زن موبلند همان لحظه با شماره تماس گرفت. از صدای طرف مقابل معلوم بود که او هم زن است. بعد از چند لحظه، ناگهان صدایش بلند شد و شروع به داد و بیداد کرد:
– تو الان خیلی غلط میکنی! بلند میشی میایی اینجا. الان به پلیس زنگ زدم بیاد حسابت رو برسه. تو گه خوری که نمیایی!
همانجا خشکم زد. چقدر تلخ است که چنین ادبیاتی، که پیشتر بیشتر برای ما مردها بود، حالا به میان زنان نیز آمده و این طور بد دهن شدهاند. با خود فکر کردم، چه بر سر جامعهمان آمده که لطافت زنانه چنین خدشهدار شده است؟
هر چند که بددهن هم برای مرد بد است و هم برای زن!
به جامعه، به مردان، به زنان، و به خودم تأسف خوردم.