پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قلعه قورتان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

هر آدمی در زندگی اش، زمان هایی نیاز به تنهایی و دوری از هر شلوغی، هیاهو، صدا و حتی آدم ها دارد. همین که با فراغ خاطر بنشیند و فکر کند. اصلا نه! فکر هم نکند. خودش را در ابدیت رها کند و حس سکوت در هستی را با تمام وجودش لمس کند، یک نیاز است.
این حس یا در دل طبیعت ایجاد می شود یا در جاهایی مثل همین اقامتگاه بومگردی بالابان قورتان که الحق این اقامتگاه در میان قلعه، نه تنهای حس خوش تنهایی را به آدم انتقال می دهد، بلکه کمی هم زرنگ باشید و قوه تخیلاتتان هم بالا ببرید می توانید سوار بر بال خیالات شوید و با عبور از تونل زمان به گذشته سفر کنید و سرکی هم به زندگی آدم های آن زمان  بکشید. 
ولی اینکه یک خارجی از آن ینگه دنیا بلند شود و به دنبال این حس به ایران بیاید و آن هم قلعه قورتان، قاعدتا این سوال به ذهن آدم خطور می کند که او چطور اینجا را پیدا کرده است؟
آقای فاطمی خاطره را این طور یادآوری می کند. یک گردشگر فرانسوی چند سال قبل،  گردش کنان سر از قورتان در می آورد. برای خوابیدن، از دروازه قلعه رد می شود و داخل قلعه با تجهیزاتی که خودش داشته، کمپی بپا می کند و می خوابد. قلعه ای که آن زمان اقامتگاهی هم نداشته است.
آنقدر این شب برایش خاطره انگیز و  رویایی بوده که بعد از سفر، به یکی از دوستانش، آن حس را تعریف می کند.
دوستش هم از شنیدن این خاطره، چنان هیجان زده می شود که بلیط هواپیما به مقصد تهران می گیرد و خودش را به قلعه می رساند تا او هم تجربه مشابهی را داشته باشد. 
آدم ها چقدر دنبال این نوع آرامش هستند. نه ماشین، نه ابزارهای ارتباطی جدید، نه تکنولوژی، نه اسباب های راحتی و آسایش آنطور که باید نتوانسته اند آرامش حقیقی را برای آدم ها بیاورند. 
شب به وقت رفتن فاطمی از اقامتگاه، به او می گویم حتی فواره وسط حیاط را هم خاموش کند، نمی خواهم اصلا صدایی بشنوم. تا می رود من هم می روم اتاقم. اول یک مدیتیشن و بعد خواب. (این قسمت را الکی گفتم، من مدیتیشن کلا بلد نیستم، ادا در می آورم). پلک هایم به شدت سنگینی می کنند!
***
صبح اولین کاری که انجام می دهم، بنا بر عادتم دوش صبحگاهی با آب نسبتا سرد می گیرم. 
آقای محمد اسماعیلی هم آنجاست که یکی ا ز دو مسئول بالابان است. دعوت می کند برای صبحانه. تشکر می کنم و می گویم وقت تنگ است و باید بروم پیش آقای عباسی دهیار روستا. 
***

غلامحسین عباسی دهیار قورتان |عکس از عدالت  عابدینی
عباسی با توجه به جلسه ای که ساعت ده دارد در فرصتی کم توضیحاتی را در مورد روستا و موقعیت و تاریخش می گوید. به شوخی آن را شیلی ایران می نامد. یک جورهایی هم قورتان با زمین های کشاورزی اش مثل شیلی باریکه ای کنار آب است با این تفاوت که شیلی کنار اقیانوس قرار دارد و قورتان کنار زاینده رود. 
مهم ترین کاری که آنها در چند ساله گذشته کرده اند، تجمیع زمین های کشاورزی بوده است، به طوری که یک کشاورز مجبور نشود برای زمین های کشاورزی اش به جاهای مختلف برود و کلی وقتش را تلف کند.
عباسی با وجود اینکه جلسه داشت، ولی با هم به کبوترخانه و چند جای دیدنی روستا می رویم. هر چند که به گمانم یکی دو ساعتی از جلسه عقب ماند.
قورتانی ها با غرور خاصی از کبوترخانه شان تعریف می کند. دلیلش به سبک طراحی و به زنده بودنش بر می گردد. 
به آنجا می رویم. خوشبختانه  آسمان آبی و ابرهای تکه پاره خوشگل سفید، شرایط خوبی برای عکاسی و فیلمبرداری فراهم کردند. 

کبوترخانه قورتان

کبوترخانه قورتان |عکس از عدالت عابدینی


کبوترخانه ها  همانطور که از نامش پیداست محلی نگهداری کبوتر بوده اند.  تاریخ دقیقی ساخت آنها نیست. ولی حداقل هفتصد سال قدمت دارند و در جاهای مختلف ایران هم به صورت پراکنده وجود داشته است. 
عمده ترین کبوترخانه ها در یزد و اصفهان بوده اند. 
کبوترخانه سه فایده خیلی مهم داشتند: یکی اینکه از کود این پرندگان، برای صیفی جات مثل هندوانه و خربزه استفاده می کردند. دوم اینکه کبوترها  در آنجا جمع می شدند و چون غذای کافی داشتند، به مزارع کشاورزی دیگر آسیبی نمی رساندند و سوم گوشت خود کبوترها بوده است.
این را هم بگویم از کود یا فضله یا به قول اصفهانی چلغوز کبوتر برای چرم سازی، دباغی و باروت سازی هم استفاده می کردند.
تعداد کبوترخانه ها در دوران صفویه خیلی زیاد بوده، شاهدش هم نوشته های «شاردن» سیاح ایتالیایی است که در سفرنامه اش این طور می گوید: «به باور من ایران کشوری است که بهترین کبوترخانه های  جهان در آنجا ساخته می شود. این کبوترخانه های عظیم، شش بار بزرگ تر از بزرگ ترین پرورشگاه های پرندگان ماست، پیرامون اصفهان بیش از 3000 کبوترخانه شمرده اند .» 
اما معماری کبوترخانه خیلی شگفت انگیز و منحصر به فرد و خاص بوده است. معماران آن زمان با امکانات بسیار اندک و شرایط محدود کبوترخانه های بی نظیری را در نوع می ساختند . 
این کبوترخانه ها بسان کندویی برای زنبور عسل بودند. 

داخل کبوترخانه قورتان

داخل کبوترخانه قورتان |عکس از عدالت عابدینی 


بیشتر کبوترخانه ها شکل استوانه ای دارند با قطر 5 تا 10 متر و ارتفاع 10 تا 20 متر. در برج بزرگ تا 5 هزار لانه هم وجود داشته است. 
در ساخت کبوترخانه سه اصل مهم مدنظر بوده است حداقل مصالح، حداکثر لانه و فضای ارتباطی.
در دیواره بدنه از کاهگل استفاده می کردند که مانع از زاد و ولد حشرات موزی مثل ساس و کنه می شدند. و باریکه سفیدی از گچ به دور کبوترخانه بوده که مانع از بالا رفتن مار می شده است.  البته برای مارهایی که به هر طر یقی داخل کبوترخانه می آمدند، فکر دیگری هم می کردند.  به این صورت که کف برج، سفال هایی از ماست می گذاشتند. مارها هم که ماست دوست هستند، به سراغ ماست می آمدند و دلی از عزا در می آورند. خلاصه اینکه داخل خمره می شدند تا آن تَه ماست را قشنگ بلیسند. غافل از آنکه  آنقدر بزرگ شده  بودند که دیگر نمی توانستند از خمره خارج شوند و جانشان را در راه ماست یا به عبارتی پرخوری از دست می دادند. 
تهویه مناسب برای فصول مختلف سال به خصوص زمستان و تابستان بوده است. 
نور باید به گونه می بود که پرندگان در پیدا کردن آشیانه شان به مشکلی بر نخورند. 
خلاصه اینکه کسی که در کار ساخت کبوترخانه بوده باید به انواع علوم از فیزیک گرفته تا جانورشناسی و ... آشنایی داشته باشد. 
به قول فاطمی، معماران آن زمان با ایمان پیش می رفتند و معماران این زمان با سیمان!
اما معماری کبوترخانه قورتان، به خاطر چند وجهی بودنش، از دیگر کبوترخانه ها متمایز شده  است. بقیه کبوترخانه معمولا به شکل استوانه هستند ولی این کبوترخانه دوازده ضلع دارد. 
***

برج اصلی کبوترخانه قورتان |عکس از عدالت عابدینی


بعد از دیدار از کبوترخانه، به یکی از برج های مرمت شده قلعه می رویم که دروازه ورودی قلعه هم از همانجاست. از آن برج کل قلعه دیده می شود، اما وجود یک حسینیه ی کاملا ناهمگون با آجرهای سه سانتی و یک دکل بزرگ مخابراتی کل ترکیب قلعه را بهم زده است. واقعا چرا هیچ فکری برای نکرده اند و ساخته اند. 

قلعه قورتان

نمای قلعه از بالای برج اصلی قلعه قورتان |عکس از عدالت عابدینی

 

در  قلعه در زمان رونقش 70 خانوار زندگی می کردند. بازار و کاروانسرا و حمام و خانقاه داشته است. بیرون قلعه هم مسجد ایلخانی داشته و کبوترخانه ای منحصر به فرد. 
در قلعه دو کار را انجام دهند، امکان احیاء کامل آن وجود دارد. یکی اینکه زندگی را به آنجا را برگردانند و مردم مثل سابق در آنجا زندگی کنند و دوم اینکه خیابان ها را هم یک سنگفرش اساسی کنند، مثل طرح هادی که در خیلی از روستاها هم اجرا کرده اند. 
شاید اینها جزو برنامه های آینده برای روستا باشد. 

سید حسن فاطمی

 به همراه سید حسن فاطمی مسئول اقامتگاه بالابان

 

 

 

حسینیه قورتان

 

روشنایی قدیمی

 

 

قلعه قورتان

 

رودخانه زاینده رود قورتان

 

قلعه قورتان


 

  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

قلعه قورتان

قلعه قورتان

امروز دو بدبیاری داشتم. همش که نمی شود به به و چه چه! من دارم حال می کنم جای شما خالی! از این دست حرف ها که خیلی ها در سفر می گویند و اشاره ای هم به سختی ها نمی کنند.

اول اینکه 15 کیلومتری از روستای «برسیان» دور نشده بودم که متوجه جا گذاشتن رَم دوربینم می شوم. رم زاپاس دارم، ولی تصویرهای گرفته شده چند روزه ام، در آن یکی رَم بود. خوشبختانه محمد پسر طبالی خانه است. با یک تماس هماهنگ می شوم که برگردم و رم را بگیرم؛ یعنی سی کیلومتری رکاب زدن اضافی!

کبوترخانه اژیه

کبوترخانه های اژیه |عکس از عدالت عابدینی

بدبیاری دوم وقتی است که به شهر «اژیه» می رسم.  کبوترخانه های زیادی دارد که قبل از ورود به شهر دیده می شوند. سرتان را در نیاورم، شهرداری می روم و با محمود یکی ازکارمندهای باحال می رویم تا یکی از این کبوترخانه ها سالم را از داخل ببینم.  چرا که کلید کبوترخانه را او دارد. ولی بدبختانه وقتی آنجا می رسیم، می فهمیم قفل در کبوترخانه توسط فرد یا افراد معلوم الحال دچار مشکل شده است و امکان گشایش نیست.

ضرب المثل  صبر و قوره و حلوا را بیاد آوردم و تجربیات سفرات گذاشتم و می گذارم به حساب حکمت.

می روم به سمت «قورتان». هم از کتاب، تعریفش بسیار شنیده ام و هم از مردم.

شش هفت کیلومتری مانده به روستا، سمت چپ، جاده ای به روستای «فارفان» می خورد. حسابی  به سر و وضع ظاهر آن رسیده اند. از تابلوی روستا گرفته تا رنگ کاری جدول های روستا. از پیرمردهای روستا که گرد هم نشستند و مثل برخی کشورهای آن ور آبی، دم غروب در کافه ها می نشینند  با هم گعده می گیرند، می پرسم: «از اینجا به قورتان راهی است؟»  بعد از سلام و تعارفات معمول می گویند:

- بعله که هست. مستقیم برو!  از روستا که خارج شدی، سمت راست جاده را مستقیم بگیر به قورتان می رسی. خدا به همرات!

لبخندی می زنم و تشکری می کنم.  بعد از خروج از روستا به جاده فرعی می زنم. هم خلوت است و هم سرسبز. نه تنها آدمی  پر نمی زد، بلکه تا دلتان بخواهد پرنده ها پر می زنند و آواز می خوانند.

به روستای «بلان» می رسم که رودخانه ای، روستا را از روستایی دیگر جدا می کند. رودخانه امتداد زاینده رود از اصفهان است و آن روستا روستای «قورتان» است که به دنبالش آمده ام.

از آنجایی که گفته اند: «شنیدن کی بودن مانند دیدن»، به محض دیدن روستای قورتان،  می فهمم که دیدن از نزدیک خیلی با شنیدن تفاوت دارد! نه آن کتاب و نه آن گفته ها هیچکدام به دیدن خودم نمی رسند.  فعلا تا این جا کار که اینطور است.

زاینده رود

بخشی از دیوار قلعه قورتان

قورتان درست چسبیده به روستای بلان است و یا بهتر بگویم بلان چسبیده است به قورتان و فقط زاینده رود آنها را جدا می کند که حسابی پرآب و نیزار است. پرنده ها در آنجا شورمندانه به پرواز در آمده اند و صدای جیک جیک شان آنجا را گرفته است.

منظره واقعا دیدنی است. من به دوچرخه تکیه می دهم و دوچرخه هم به من. دوست دارم تا صبح قلعه را تماشا کنم که بخش اصلی روستا قورتان است.

نسیم بهاری حسم خوبم را دو چندان می کند و خستگی از تنم می برد به دور دست ها.

انگار قورتان بخشی از قلعه ارگ بم است. نه!

هویت این قلعه جداست. چرا در مورد این قلعه هیچ نشینده ام، ولی ارگ بم را خوب می شناسم. شاید زلزله بم، قلعه بم را به من و به خیلی ها دیگر شناساند. می گویند دهه چهل هم اینجا یک سانحه هوایی هلیکوپتر اتفاق افتاده و متوجه این قلعه زیبا شده اند.

رودخانه زاینده رود

امتداد رودخانه زاینده رود در قورتان |عکس از عدالت عابدینی

قلعه تاریخش به چهارم هجری برمی گردد. حدود هزار سال پیش یعنی دوره دیلمیان. البته قطعی نیست، کوزه ها و ظرف های هم مربوط به دوره ساسانیان و اشکانیان هم در این روستا پیدا شده است.

فعلا حدس  و گمان ها و اسناد این را می گویند، شاید بعدها اسناد دیگری هم به دست آمد، طول عمرش زیاد هم شد.

تا دهه چهل و قبل از تقسیمات اراضی، زندگی در آن جریان داشته و هر خانه از دو تا سه خانواده تشکیل می شده است. و هر خانواده هم شش هفت بچه داشتند. در نتیجه خانه ها خیلی پرجمعیت می شدند. 

 اما بعد از تقسیمات اراضی،  مردم، صاحب بخشی از زمین های ارباب ها می شوند. خیلی از آنها از قلعه بیرون  می روند و آنجا را رها می کنند و خودشان خانه های طاق ضربی در ضلع شرقی و شمالی قلعه می سازند . خانه های قلعه به محلی برای نگهداری دام و علوفه تبدیل می شوند و دو سه خانوار بیشتر نمی مانند.

این سمت که روستای «بلان» است، بادگیر، آب انبارش خیلی دیدنی است. قورتان قدمتش بیشتر است و حرمت بزرگ تر واجب. از طرفی مردم هم می گویند: «اونجا اقامتگاه هم داره»

یک لحظه چشمم به  خورشید می افتد که با ایما و اشاره می گوید: «زود باش! داره  شب می شه، یه فکری برای اسکانت بکن»

از پل روی رودخانه رد می شوم تا به قورتان می رسم. در میانه روستا، سمت چپ دیوار بلند قلعه و  سمت راست خانه های روستایی قرار دارند.

مردم کلن می خواهند کمکم کنند. جالب اینکه همگی هم اقامتگاه «بالابان» را معرفی می کنند و سید حسن فاطمی را.

با غلامحسین عباسی دهیار تا تماس می گیرم، با موتور می آید. مردی با چشمانی سبز و قدی بلند و سبیلی بر لب و کت و شلواری به تن و موهایی به پشت زده. برازنده دهیاری است حداقل در نگاه اول.  او هم، همان اقامتگاه و همان شخص را  معرفی می کند.

با هم به سمت مسجد روستا می رویم.  فاطمی  آنجاست. صورتی پهن و کشیده با موهایی کم پشت و ته ریشی به صورت دارد و پیرهنی مشکی به تن.

بر خلاف انتظارم خیلی کم صحبت و آرام است. کرونا هم نمی گذارد دستی بدهیم تا حداقل صمیمتی شکل بگیرد.

یعنی این آقا می تونه کمکم کنه؟  
با هم به سمت اقامتگاه می رویم که داخل قلعه است، البته او با موتور و من با دوچرخه.  موتورها انگار اینجا یکه تازی می کنند. ورودی قلعه یک دروازه بزرگ دارد. داخل قلعه اول مستقیم و بعد به چپ و در ادامه سمت راست و داخل یک دالان می رویم.

 تابلوی بوم گردی «بالابان» دیده می شود. چند گل داخل گلدان در ورودی کار گذاشته اند.

در اقامتگاه باز می شود.

اقامتگاه بالابان قورتان

حیاط اقامتگاه بومگردی بالابان قورتان|عکس از عدالت عابدینی

 حیاط بزرگی در وسط اقامتگاه است، دور تا دورش  اتاق ها قرار دارند. از وسط حوض یک استوانه بزرگ تا ارتفاع نیم متر بالا آمده و بعد  سنگی مثل سنگ آسیاب با ضخامت یک کف دست روی آن  قرار دارد و از کوزه بالای سنگ، آب فواره می کند و صدای دلنشینی را ایجاد می کند.

حوض و استوانه به رنگ آبی در آمده اند و نوری هم به حوض می زند.

اقامتگاه بالابان

اتاق های زیبای بومگردی بالابان قورتان |عکس از عدالت عابدینی

 

در اتاق ها چوبی و به رنگ قهوه ای هستند و سردرها همه پنجره های ارسی،  شیشه های رنگی زرد، آبی نفتی، سبز و قرمز دارند.یکی از اتاق ها را فاطمی در اختیارم  قرار می دهد؛ اتاقی دنج برای یک مسافر دوچرخه سوار خسته از راه رسیده.

اقامتگاه به جز من کسی ندارد. ایام کرونا فعلا اینجا را خالی از سکنه کرده است. همان اول وسایل را داخل می گذارم. فاطمی می رود و می گوید یک ساعت دیگر بر می گردد.  خیلی خسته ام. زیرانداز آماده اتاق را می اندازم و سرم را روی متکا می گذارم و می خوابم.

نیم ساعتی به خواب می روم! انگار که سالها در این خواب بودم.

بیدار که باز می کنم متوجه آمدنم فاطمی می شوم. درست در سمت دیگر حیاط  و در اتاق گوشه ای است. متوجه بیدار شدنم می شود و دعوتم می کند که شام به آنجا بروم.

اول استکان چای داغ می آورد.  اشکنه تخم مرغ آماده کرده است؛ غذایی مرکب از پیاز و سیب زمینی و تخم مرغ و گوجه و انواع سبزیجات و ادویه جات.

محمد اسماعیلی دوست و شریکش و عباسی دهیار روستا هم آنجا هستند. خوشمزگی شام به قدری است که دوکاسه تمام از آن می خورم. واقعا شام دوچرخه سواری است.

پس از گپ و گفتی، فاطمی به اتاقم می آید.

سید حسن فاطمی

سید حسن فاطمی |عکس از عدالت عابدینی 

آنجاست که شروع به صحبت می کند. می فهمم دریایی  از اطلاعات است و چه خوش صحبت و با معلومات است.

اما یک اتفاق باعث می شود که او بیشتر به تحقیق و مطالعه در مورد روستا بپردازد.

سال 83 شرکت عمران زاینده رود، همایش «کویر و تالاب» را برگزار می کند. مهمانانی که در این همایش شرکت کرده بودند، بعد از دیدن کویر و تالاب، به روستای قورتان می آیند  و وقتی آن بنای خشتی عظیم را می بینند و تاریخچه آن را می پرسند کسی نیست که جواب درستی  بدهد. هر کسی نظر شخصی خودش را می گوید.

در اینجاست که جرقه یا انگیزه در آقای فاطمی ایجاد می شود. باید خود دست به کار بزند و با همکاری دوستان همسو تاریخچه روستا را در بیاورد.  شروع به جمع آوری اطلاعات چه درست و چه نادرست در تحقیقات میدانی و مطالعاتش در  خصوص روستا می کند.

تا سال 85 به عنوان فعال روستایی در جشنواره های مختلف روستایی شرکت می کند و به معرفی روستا می پردازد. برای اینکه کار منسجم تر و بهتر شود در سال 86 اقدام به راه اندازی انجمن «دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری ارگ زنده رود» می کند  و در سال88 پروانه فعالیت می گیرد.  در این مدت علاوه بر در آوردن تاریخ روستا، اقدام به احیاء ضرب المثل ها و کارهای قدیمی، ثبت ملی مراسم عزاداری زار مخصوص این روستا، شرکت در نمایشگاه های مردم شناسی و مرمت کبوترخانه روستا را انجام می دهد.

حسن فاطمی به همراه دوستش محمد اسماعیلی خانه قدیمی در داخل قلعه را  سال 94  خریداری می کنند و با دریافت وام، اقدام به مرمت و نوسازی آن می کنند و اولین  و آخرین بوم گردی را در حال حاضر در این روستا به درست می کنند.

متاسفانه در این راه مورد حمایت هم قرار نمی گیرند.

گفتنی ها در خصوص روستا زیاد است که در قسمت بعد به آنها بیشتر خواهم پرداخت.

  • عدالت عابدینی