پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صنایع دستی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کولی های نهبندان

در نهبندان با سه صحنه متفاوت مواجه می شوم؛ سه صحنه با یک نتیجه
صحنه اول مربوط به کودکان کولی است که با لباس های رنگارنگ بلوچی کنار چادرهای به هم وصله شده شان ایستاده اند. در آن زمین خاکی همگی پابرهنه هستند. پدرشان هم لباس بوچی جگری موها حالت دار در حال تکاپو و البته خنده ست. اصلا همه شان می خندند. انگار نه انگار که بدبخت هستند. 
راستش من هم خیلی احساس دلسوزی نمی کنم. معمولا  اهل «آخی گفتن» و «عزیزم» نیستم. خب می خندند دیگر من چرا ناراحت باشم!؟

کولی های نهبندان

صحنه دوم مربوط به پیرمردی است در یکی از روستاها؛ پیرمردی با موهایی سفید و صورتی تو رفته که گوسفندان لاغرش در آن زمین خشک و کم علف مشغول چرا هستند. تا مرا می بیند زبان شکوه باز می کند. 
با من جوری دردِ دل می کند انگار همین الان به مجموعه زیردستم دستور می دهم سریعا به مشکلات او رسیدگی کنند؛ مجموعه ای خالی از قدرت و نیروی انسانی!
در داخل روستا پیرزنی وقتی می بیند من در حال فیلم گرفتن از مرغ و خروس های کنار منزلش هستم با طعنه می گوید: «این جونورا چی دارن فیلم می گیری! بیا وضع زندگی ما را ببین!» 
او هم شکایت دختر دانشگاه رفته اش را می کند. دخترش کارشناسی ارشد باستان شناسی از دانشگاه بیرجند دارد. حالا آن را قاب کرده و کمی هم افسردگی به سراغش آمده است.
دختر در ظاهر چیزی از افسردگی نشانم نمی دهد. طبیعتا نباید هم نشان بدهد.
من فقط دختر را تحسین می کنم که توانسته از آن روستا سر از دانشگاه در بیاورد. تا همینجا هم همتش خیلی خوب بوده است. 
ولی معماری  روستا واقعا دیدنی است. کمتر پایتخت نشین و گردشگری شاید حتی اسمش را شنیده باشد. کوچه های خلوت، دیوارهای کاهگلی، سقف گنبدی حس و حال آدم را حسابی عوض می کند. تا چشم کار می کند در دو دست ها سکوت است و کمی آن طرف تر کویر.
در ادامه با آقای جعفری و فرزندش از  چند جای دیدنی طبیعی اطراف هم دیدن می کنیم. 

 


برویم سر صحنه سوم
آقای شعبانی مسئول میراث فرهنگی شهرستان نهبندان خانم ریواز را به من معرفی کند؛خانمی هنرمند که متخصص در صنایع دستی است. با هزینه خودش تابستان ها کلاس هایی را برای دختران به صورت رایگان راه اندازی می کند تا هنر نیاکانش را  به نسل های بعدی انتقال دهد. ضمن اینکه در سنگ ها قیمتی هم تبحر دارد. 
به نظرم این کولی ها و روستایی هایی که دیدم فقیر مادی نبودند. سرمایه داشتند اما نمی دانستند چطور از آن استفاده کنند. 
با ایجاد رابطه بین این افراد و کمی هم تبلیغ در فضای مجازی و بازاریابی می توان تا حد زیادی مشکل مشکل داران را حل کرد. 
خانم ریواز صنایع دستی آموزش می دهد. دختر خانم تحصیلکرده پیش او آموزش ببیند و آموزش می دهد به هم دهاتی هایش. روستا و روستاهای اطراف هم می توانند به فعالیت های گردشگری مشغول باشند. 
یک همت و اراده می خواهد. 
آیا شما پیشنهاد یا چاره دیگری هم دارید؟

 

 

 

 

روستای استند نهبندان

 

صنایع دستی نهبندان

  • عدالت عابدینی