هنگام ظهر پس از شرکت در جشنواره ای در بندر ترکمن بازدیدم، را از این شهر پایان می دهم و سفرم را ادامه می دهم. مسیری که می پیمایم به سمت شرق بندر ترکمن است. مزارع کشاورزی سرسبز فراوانی را در اطرافم می بینم و کمتر اثری از درخت در آنجا است
ترکمن ها گذشته از آن که زبان و پوشش متفاوتی نسبت به بقیه نقاط کشورمان دارند، طبیعت شان هم منحصر به فرد است. البته ناگفته نماند یکی از معروفیت های اصلی ترکمن ها چابک سواران و اسب های تیزرو ترکمن است. در مسیری که می پیمایم برخی از این پیست ها اسب سواری را می بینم. کورس بهاره ترکمن صحرا در صورت مساعد بودن هوا بلافاصله بعد از تعطیلات پنج روزه عید نوروز آغاز می شود و بسته به تعداد اسب های شرکت کننده، کورس معمولا تا اواسط تابستان ادامه پیدا می کند. این مسابقات در سه شهر ترکمن نشین «گنبد»، «بندر ترکمن» و «آق قلا» برپا می شود.
اما یکی از چیزهایی که برایم تا حدی عجیب بود وجود «شتر» در این منطقه است. در خیلی از شهر و روستاهای این منطقه می توان فروش شیر شتر را دید.
وقت غروب است که به شهر «آق قلا» رسم. تا وارد شهر می شوم، چند نفر از نیروهای هلال احمر پیشنهاد می دهند که به جشنواره ای که به مناسبت نوروز در این شهر برگزار شده بروم. با اینکه ظهر در یکی از این برنامه ها بودم، اما باز علاقمندم که در این جشنواره هم شرکت کنم.
به محل جشنواره می رسم. مردم زیادی در آنجا حضور دارند. صنایع دستی به فروش می رسد و اجرای تئاتر هم به زبان ترکمنی است و انبوه جمعیت هم در حال تماشای آن هستند. در ضمن بازدیدم غرفه ای را می بینم که متعلق به سیستانی های عزیز است. اصلا انتظار دیدن آنها را در اینجا نداشتم. کمی که با آنها صحبت می کنم می فهمم آنها ساکن همین منطقه هستند. خانمی که در غرفه هست. توضیح مفصلی در خصوص کیک ها، نان ها محلی و پوشش خاص سیستانی ها برایم می گوید. برادرش هم در آن غرفه است. آن قدر صحبت مان به درازا می کشد که آنها دعوت می کنم که شب را مهمان شان در شهر «انبارلوم» باشم که حدود بیست کیلومتری تا «آق قلا» فاصله دارد. با اینکه فاصله دور است و من هم خسته. اما دعوتشان را می پذیرم. در تاریکی شب رکاب می زنم. تا بالاخره به این شهر می رسم و به خانه ی آنها می روم. آقای «پرانداخته» میهمانان دیگری را هم دعوت کرده است و در همان فرصت کوتاه توانستم از مهمان های شان اطلاعات مفید و ارزشمندی در خصوص سیستانی ها به دست آورم و این خود انگیزه ای می شود در ذهنم که سفری را در آینده حتما به این خطه داشته باشم.
صبح هنگام «انبار لوم» را به سمت «گنبد کاوس» ترک می کنم تا به هنگام ظهر به این شهر می رسم تا اینکه موفق به دیدار دوستان جدیدم «علیرضا شاطری» و همسرش می شوم که از طریق دنیای مجازی آشنا شده ام. زوجی که اهل هنر هستند و سفر و تماس سعی و تلاش شان این است که از لحظه به لحظه زندگی شان با سفر و مطالعه و دوستان و ... به بهترین شکل ممکن بهره ببرند. شب هم با دوستانش شان به گشت و گذار در شهر می پردازیم.
ساز اصلی ترکمن ها دوتار است که در جشنواره ای که می روم این گروه دوتارنواز را از نزدیک می بینم
دختران و زنان و مردان ترکمنی با لباس اصیل ترکمنی که اصالت از آنها می بارد.
این هم یک دختر ترکمن
با توجه به شرایط هوایی این منطقه شتر بانی یکی از مشاغل مردم منطقه در کنار دامداری است.
انواع نان ها محلی سیستانی را در نمایشگاهی که در آق قلا برگزار شده بود را دیدم
این هم پارچه ای که قند را در داخل آن نگهداری می کنند.
پوشش محلی سیستانی ها
صنایع دستی سیستانی
شکوفه های در خانه آقای پرانداخته
آقای پرانداخته و دیگر اقوامش که شب روز به یادماندنی را برایم رقم زدند
سد تاریخی و خاکی وشمگیر که در مسیر راهم از انبارلوم به گنبد کاووس قراردارد.
قاصدک بهاری که مژده بهار می دهد
برج آرامگاهی گنبد قابوس در شهر گنبد، یک برج آجری است که طبق آخرین ارزیابی، 62.66 متر ارتفاع دارد و در اطرافش بوستانی با صفا ساخته اند.
علیرضا شاطری و همسرش که از سبک زندگی شان بسیار لذت بردم و شبی را میزبانم بودند