پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰
پیام نما - تغییر برای زندگی بهتر
تغییر با شرایط اجتماعی برای زندگی بهتر از ویژگی های آدمی ست. من هم همیشه سعی کرده ام خود را بنابر مقتضیات زمانه تغییر دهم و از تکرار که درواقع نوعی عدم تغییر است،  پرهیز داشته ام  وتلاشم بر این بوده  که  راه های نو و تازه را تجربه کنم تا از روزمرگی به دور باشم.


به  قول دوست جهانگردی اگر خیلی از انسان هایی که متعصب هستند و به سختی بر آرمان های  خود اصرار می کنند، مدت زمانی را سفر کنند و با انسان ها مختلف حتی با عقیده مخالف  آشنا شوند، دیدگاه هایشان بسیار تغییر پیدا خواهد کرد و چه بسا دست از آن تعصبات بی جا بردارند. خیلی وقت ها لازم است که برای زندگی بهتر و راحت تر خود را با جغرافیای اجتماعی تطبیق دهیم.
البته این را هم در نظر داشته ام که این نوع تغییر در رفتار که به  نوعی با تساهل و تسامح همراه بوده است به ثبات شخصیتم لطمه ای وارد نسازد و به هر طرف که نسیم می وزد نروم. بالاخره برخی اصول اخلاقی هستند که از دایره ی نسبی بودن اخلاق به دور هستند.


در حاشیه:

- پیام نما با دامین ir  نیز به ثبت رسید. پس این وب را می توانید از طریق peyamnama.ir نیز ملاحظه کنید.
- ماه خرداد که می آید یاد امتحاناتش می افتم و تقلب هایش!
- امروز با خیال راحت نشسته ام می خندم به آنها که می خندیدند به ما و چه خون دل ها خوردیم از آنها. و خواهیم خندید به آنها که هنوز می خندند!

 


نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

قاعده بازی

پیام نما - قاعده بازی
رو بالکن خونه ای. به دور دست نگاه می کنی خیلی دور. فقط نگاه می کنی. هیچ فکری نمی کنی، اصلا حوصله ی فکر کردن  نداری. کاملا بی حس وحالی. دمقی. هیچ صدایی رو نمی شنفی. فقط دوست داری نگا کنی


پسرک تهدید می کنه و به زور یک چیزی ازدختر می گیره. نمی دونی چیه؟ دختر باز فریاد می کشه. تپش قلبت داره زیاد می شه داره از جا کنده می شه مثل اینکه پاهاتا محکم بستن. پسرک فرار می کنه و دختر با چادر به دنبالشه. چادر ازسرش میافته نمی دونی انداخت یا افتاد؟ پسرک می ره دختر هم. هر دو می رند و نقطه می شن. دیگه هیچکدومو نمی بینی. احساس خفگی و کرختی بهت دست می ده. می بینی که با تمام ادعاهات هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
بر می گردی توی اتاقت. کتابی از قفسه کتاب بر می داری. بازش می کنی. می خونی:
"وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی، پس خفه شو و بازی کن."

در حاشیه

- سفر چهار روزه به اهواز و شرکت در دو برنامه عروسی و همچنین سفری کوتاه به روستای "حلاف" از توابع حمیدیه اهواز دلیل غیبت ام در هفته ی گذشته بود. اما افسوس خوردم! افسوس که چرا  بیشتر "خوشی های جمعی" ما تنها به مراسم عروسی ختم می شود نه به قبل و بعد از آن.

- روزی کشور A"" به کشور "B " حمله می کند و می گوید نباید بین همسایه هادیواروجود داشته باشد. رادیو و تلویزیون کشور B از صبح تا شب مردم دلاور را دعوت می کند که به  پا خیزند و از سرزمین قهرمان پرور B دفاع کنند اما مردم دلاور که دلاورآور هم هستند به پا نمی خیزند واز سرزمین قهرمان پرور دفاع نمی کنند می توانید بگویید چرا؟
جواب: برای اینکه آن روز مردم دلاور کشور B مشغول تماشای برنامه های ماهواره از تلویزیون بوده اند. (از کتاب "حالا حکایت ماست" عمران صلاحی)

 


نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰
پیام نما - معرفی کتاب:‌ بادبادک باز
بادبادک باز روایتی  است از  افغانستان و مردمانش.
 از رنج ها، سختی‌ها، تلخی ها، جدایی‌ها، تبعیض‌ها، جنگ، خونریزی، تعصب و تحجر، مهربانی  و وفاداری و همدلی.
امیرروایت گر داستان که ساکن آمریکاست، در نوشته‌ی خود بازگشتی دارد به گذشته‌ی خود در افغانستان و  خانواده متمول‌اش. مادر ندارد چرا که مادر هنگام زایمان جان خویش را به امیر می دهد و چشم از دنیا می بندد و می‌رود.
پدرش یک اسطوره است و مبارز با شخصیتی استوار و محکم. به شدت دفاع می کند از اعتقادات درونی‌اش. دشمن کمونیست‌های روسی است و ملایان افغان.


"وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای، حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده‌ای، همین‌طور حق بچه‌هایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده‌ای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده‌ای"

اما آیا خود می‌تواند از عهده دزدی نکردن در زندگی با این تعریفی که  دارد بر آید؟
اما در کنار این خانواده، خانواده‌ی دیگری نیز زندگی می‌کنند که نوکر این خانواده‌اند و ازاقوام هزارهو فقط دو نفراندعلیو فرزندشحسن.
هزاره ای‌ها شیعه هستند با طبقه‌ی اجتماعی پایین و مورد تحقیر تاریخ.
 حسن نیز مادر ندارد اما مادر وی نمرده بلکه می گویند مادر وی زن روسپی بوده که به دلیل  ارتباط نامشروع با علی، حسن را به دنیا آورده و بعد ترک فرزند کرده و رفته است.  آیا اصل ماجرا چنین تلخ و ناخوشایند است!؟‌
امیر و حسن یک همبازی خوب‌ بودند  و اوج نقطه اشتراک آنها در بازی بادبادک بوده که به نوعی پیوند دهنده این دو دوست به یکدیگر بوده است.
حسن بادبادک بازی‌است حرفه‌ای و خوب از عهده‌ی آن بر می آید اما امیر در زیر سایه حسن خوب می‌تواند بازی کند و این باعث برانگیخته شدن حس حسادت امیر می شود که این حسادت‌ها دردسرهایی نه تنها برای خود بلکه برای حسن فراهم می آورد.
اما خوشی آنها دیری نمی پاید پس از آغاز تجاوز روس ها در سال 1978  ، افغانستان چهره  ای دیگر به خود می گیرد و این  آغازی است شاید برای یک امتحان.
حسن و امیر به دلیل خیانتی که از جانب امیر رخ می دهد از هم جدا می‌شوند و پس از وقوع جنگ امیر به همراه پدر به آمریکا می رود و حسن به همراه پدر به هزاره.
اما با پایان اشغالگری روس ها و ورود طالبان، عرصه را برای افغان‌ها تنگ‌تر می شود و آنانی که مدعی دین اند تنها تحجر دینی خود را به نمایش می گذارند و عقده هایش را.
امیر که به  آمریکا می رود پزشک می شود و صاحب همسری  و دستی هم به قلم دارد.
وی  با نامه ای از وضعیت زندگی حسن در افغانستان با خبر می شود و پس از سال ها، وجدان به خواب رفته‌اش بیدار می‌شود و در صدد دیدار مجدد حسن و جبران خطاهای گذشته بر می آید که این مقدمه ای است  برای ورود به یک دالان پر پیچ و خم و خطرناک ...
خواندن این کتاب را از آن  جهت به دوستان توصیه می کنم که به دلیل تنوع کارکترهای که دراین داستان وجود دارد هر خواننده ای شاید به راحتی بتواند با یک یا چند شخصیت این داستان به یک نوع همذات پنداری برسد.
کتاب ما را همسفر می کند به جامعه افغانستان از آداب و سنن آنان می گوید.
 از مردمانش می گوید از آنانی که نان به نرخ روز نمی خورند و آزاد اندیش‌اند و آنانی که با تمام وجود به مبارزه با مصائب و مشکلات می روند و همیشه نوری امیدی در پس همه‌ی تاریکی‌ها می بینند و یاس و نامیدی ها را را با قلابسنگی به دوردست های می فرستند.
درباره ی عشق و ایثار است و دروغ‌هایش، درباره‌ی دور ماندن از اصل است و تمنای بازگشت به آن.
از شاهنامه و گلستان می گوید که جایگاه والای آن در میان مردمان این خطه.
نشان می دهد که به قول خودشان "زندگی می‌گذره" یا به عبارت دیگر
زندگی همچنان ادامه دارد .

پوستر تبلیغاتی فیلم بادبادک باز


البته در پایان به دوستان توصیه می کنم پس از مطالعه‌ کتاب، فیلم آن را نیز تهیه کنند و از تماشای آن لذت ببرند که فیلمی است هالیوودی با کارگردانیمارک فوسترو بازیگری خوب بازیگر ایرانیهمایون ارشادی.  البته از آهنگ زیبای آن نیز نمی‌توان بی تفاوت گذشت.


نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

یکسالگی وبلاگ

پیام نما - یکسالگی وبلاگ

یکسالگی وبلاگ

نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰
پیام نما - نکته و نظر: نیروی انتظامی، الزام ها و بایدها

غروب دیروز مشغول مطالعه بودم که برادرم تلفن زد، پس از سلام و احوالپرسی خبری را به من  داد که از شنیدن آن واقعا شوکه شدم.  خبر از این قرار بود که  یکی از دوستان مشترکمان که سال ها با وی آشنا هستیم مقداری سیب از باغ روستای شان برای چند نفر از دوستان اش آورده بود تا با وسیله ی شخصی اش به خانه های آنها ببرد و تحویل دهد.

اما در یکی از محل های  شهر که از ماشین بیرون آمده بود تا میوه را تحویل  دوستش دهد ، دو نفر غریبه با اسلحه ی گرم به سمت وی حمله می کنند  تا وی را به زور اسلحه بدون هیچگونه دلیلی سوار ماشین شان کنند. اما وی در مقابل آن ها مقاومت می کند و آنطور که خودش تعریف می کرده  حدود بیست دقیقه ای از آنها کتک نوش جان می کرده ولی جالب تر اینکه مردم نیز فقط نظاره گر بودند.و در نهایت خودش توانسته بود ازدست آنها فرار کند و ماجرا به واسطه ی خودش ختم به خیر شده بود.

* * *

صرف نظر از عوامل و دلایل وقوع جرم، سوالی که در اینجا مطرح است این است که وظیفه تامین امنیت افراد در مواردی این چنینی به عهده ی چه کسانی هست؟ شاید برخی بگویند در همان لحظه باید مردم می رفتند و وی را کمک می کردند تا ماموران پلیس از راه برسند. ولی اگر کسی به کمک آن شخص می شتافت و توسط اسلحه گرم آن ها مورد اصابت گلوله قرار می گرفت آن وقت تکلیف چه بود؟ مانند موردی که سال قبل در شهر ما اتفاق افتاده بود و چند سارق مسلح به طلا فروشی رفته بود و فردی می خواست مانع از حمله آنها شود که خودش هم کشته شده بود.

یا برخی دیگر ممکن است بگویند بهتر است همان لحظه به پلیس اطلاع داده شود تا ماموران به سرعت در محل حضور پیدا کنند و نسبت به دستگیری مجرمین اقدام کنند. اما آیا  نیروی پلیس ما واقعا این همه سرعت عمل دارد که  سریعا در محل حضور یابد و  نسبت به دستگیری مجرمین اقدام کند؟  اگر فرد مورد تهید یک زن و یا کودک ویا یک فرد ضعیفی بود می توانست این همه مقاومت کند تا پلیس حضور پیدا کند؟

اما از طرفی  این روزها شاهد طرح های  گوناگون امنیت اجتماعی از سوی پلیس هستیم که  موارد مختلفی را شامل می شده از دستگیری دختران بدحجاب و بزک کرده گرفته تا دستگیری سارقین، اراذل و اوباش و خرده فروشان مواد مخدر، مزاحمین خیابانی و ... که شاید امینت پایدار در اجتماع ایجاد کنند.

البته حمایت ها و اعتراض هایی نیز نسبت به این اعمال صورت گرفته است.

و مورد دیگری که اخیرا به آنها افزوده شده استفاده از دوربین در مکان های عمومی می باشد. همان کاری که در برخی کشورهایانجام می گیرد مانند انگلیس که به گمانم از جهت استفاده کردن از این دوربین ها مقام اول دارد و بسیاری از کارهای خصوصی مردم را زیر نظردارد.  

ولی نصب دوربین در زمانی که جرم به وقوع پیوسته چه کارایی می تواند داشته باشد؟ مجرمی که چیزی برای از دست دادن ندارد وزندان را خانه دوم خود می داند چه ترسی از چنین دوربین هایی دارد؟ آیا پلیس باید در این گونه موارد حضور فعال تری داشته باشد؟ یا این که هر دوی این موارد باید مکمل هم باشند؟

 


نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

تفریحات کودکی

پیام نما - تفریحات کودکی

افشین عزیزی

  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

تاجر امروزی

پیام نما - تاجر امروزی

Bob kurt

نوشته شده توسط عدالت عابدینی  ||
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰

بند بازی - Ioannis Lukas

پیام نما - بند بازی - Ioannis Lukas
  • عدالت عابدینی
  • ۰
  • ۰
پیام نما - یادگیری پرواز - mehemet cetinkoc
  • عدالت عابدینی