پُل را که میبینم دلم میسوزد. خشک خشک است فقط برکهای با کمی آب بعد از آن قرار دارد. این پل قدیمی ساخته شده از خشت و گل در ١٠ کیلومتری شهر سراب قرار دارد. سه دهانه، دو میل در ورودی و دو میل در خروجی آن است. خشک که است هیچ! کلی هم آشغال و زباله دور و بر آن ریختهاند. مثل سایر وسایل نقلیۀ دیگر که از پل میگذرند من هم همین کار را میکنم. پل دیگری نگذاشتهاند که به این پل آسیب نرسانم.
عوض دیروز هر چه جاده سربالایی بوده، امروز سرپایینی است. جاده سرسبزتر و آبادتر میشود. انگاری با پایین آمدن من، آب کوه ورزقان هم پایین میآید و ا پایین دست را آبادتر و خرمتر میکند.
ولی به جایی میرسم که سرعتم را کم میکنم، از بس این منطقه یعنی روستای اوغان زیباست. سه کیلومتر با شهر سراب فاصله ندارد. با یک پرس و جو ساده با آقای صبری آشنا میشوم. بالاخره نمیشود من دست خالی از این روستا خارج شوم و هیچ از آن نگویم.
صبری به همان اندازه که تنومند است مهربان و کار راه انداز هم هست. کنار خانهاش محل کارش است. تولیدی خیارشور دارد. خیارهایی که در این روستا تولید میشوند هم خوراکی هستند و هم خیارشور. یعنی از خیارهای کوچک برای این کار استفاده میکنند. خیارشور را با ترکیبی از نمک و فلفل و سیر و شوید و ترخون آماده میکنند یک هفته تا ده روز داخل آب میخوابانند بعد روانه بازار میکنند. تا یک سال هم ماندگاری دارد. الان هم فصل خیار است و به شدت مشغولند.
این روستا یکی از قطبهای اصلی کشاورزی است، به طوریکه 2700 هکتاری زمین کشاورزی دارد. از جهت تولید گندم و جو و سیبزمینی و لبنیات خودکفاست. 70 – 80 چاق عمیق دارد. روستا به روستای پهلوانان معروف است. اما وقتی با پیرمردان که روبروی کارگاه صبری نشستهاند صحبت میکنم حسابی از وضعیت آب و قطعی آب شاکی هستند.
از یکی از آنها که کلاه لبهداری به سر دارد میپرسم «قبلا جمعیت روستا زیاد بود یا الان؟»
میگوید:
- الان
- جمعیت اون موقع زیاد بود یا الان؟
- الان
- چاههای زیرزمینی اون موقع زیاد بود یا الان؟
- الان
با این سوالی که میکنم خودش هم تقریبا جواب این کمبودها را میفهمد.
ولی آقای صبری با تایید صحبتهایم میگوید اگر از طرف مقامات بالادست همکاریهای لازم برای مکانیزه کردن، لولهکشی، کانال کشی مناسب در روستا انجام شود، مسلما ما کمبود آب نخواهیم داشت.
دلم لک میزند تا شب نشده گشت و گذاری در روستا داشته باشم. این آرزو را مهران عسگری خیلی زود برآورده میکند. با هم به زمین کشاورزیشان میرویم که پدر و مادر هر دو آنجا مشغول چیدن خیارها هستند. در فصل کشاورزی همۀ اعضای خانواده کار میکنند و شخص بیکار نمیتوانید در روستا پیدا کنید.
خانۀ پدری مهران خانۀ بزرگی است که نژادهایی از سگ اصیل سراب در آنجا هست. سگ سرابی یکی از بهترین نژادهای سگ بومی در ایران است. بیشتر به عنوان سگ گله و نگهبان استفاده میشود.
وزن این نژاد در نرها بین ۷۰ الی ۱۰۰ کیلوگرم و مادهها ۶۰ تا ۸۰ کیلوگرم است، ارتفاع جنس نر بین ۷۰ تا ۱۱۰ سانتیمتر و مادهها بین۶۵ تا ۸۵ سانتیمتر است. ارتفاع هم تا شانه سگ گرفته میشود و نه تا سرش.
از ویژگی بارز این سگ پوست کلفت آن است که حتی دندان و چنگال حیوانی مثل خرس هم نمیتواند در آن نفوذ کند.
زمانهایی در شهر سراب این سگها به نمایش گذاشته میشوند و کسانی که علاقمند بودند با قیمت بالا خرید میکنند.
شب در جمع صمیمانه عسگری هستم. رحمان برادر مهران هم میآید. هر دو جدی و مصمم هستند و اهل کار. شام خوشمزهای میخوریم و صبحانه هم همینطور است.
به سمت سراب حرکت میکنم. در ورودی شهر ازدحام زیاد است. بازار هفته است که پنجشنبهها برگزار میشود. انواع میوهها و سبزیجات در اینجا به فروش میرسد
دوچرخه ناراحت است هم از ناحیه ترمز و هم جک. ترمز دیسکی است و هر کسی از تعمیرش سر در نمیآورد. بالاخره به دوچرخه امین میرسم و از عهدۀ تعمیرش بر میآید و یک حال خوب به دوچرخهام میدهد. امین با یک امین دیگری هم آشنا میکند که از قضا از دوچرخه سوارهای فعال شهر سراب است.
امین با سبیلی پرپشت و چهرهای مهربان میرسد. اصل رشتۀ تخصصیاش دومیدانی کار است و دوچرخهسواری به صورت کوهستانی و انفرادی انجام میدهد .
دوچرخهمان را محل کارش میگذریم و به میرویم به گشت و گذار در شهر. سراب سرسبز و آباد است درختان از دو طرف خیابان سایه به خیابان افکندهاند . تیمچه بازار و مسجد جامع از مهمترین قسمتهای شهر هستند.
لبنیات این شعر در منطقه معروفیت دارد.
برای ناهار سوار ماشین میشویم و به روستای تاران در شش کیلومتری سراب میرویم. آبگوشت خوشمزه ای را در یکی از رستورانها میخوریم.