اینقدر تفاوت!
فاصله تقریبی50 کیلومتری انگار به اندازه 50 سال فاصله زمانی داشت. شهر تمیزتر، مرتب تر، شیک تر، با ساختمان های بلندتر و خیابان های سرسبزتر و قشنگ تر بود.
خودم را می اندازم شهرداری ماهشهر. بیشتر کارمندها کت و شلوار مرتب به تن دارند الا من.
با لباس ورزشی و چهره ای کمی تا قسمتی درهم و برهم و خسته داخل می شوم. مستقیم می روم دفتر روابط عمومی. خودم را تحویل می دهم. تحویلم می گیرند. منتظر رئیس روابط عمومی می مانم. مثل آفتاب پرست همه جای اتاق انتظار را برانداز می کنم. تصاویری از دیدنی های شهر روی دیوار سفید رنگ جا گرفته اند.
مردی نسبتا هیکلی وارد می شود. دفتردار می گوید:
- خودشه. آقای روابط عمومی! برم هماهنگ کنم و برگردم.
می رود. هماهنگ می کند و بر می گردد همراه با لبخندی.
- بفرمائید! آقای رئیس منتظر هستند.
می روم.
- سلام جناب روابط عمومی. عدالت عابدینی هستم از شهرستان با دوچرخه. نویسنده ام و یک خورده پژوهشگر. می تونید کمک کنید.
- خیلی خوب. چرا که نه؟ اصلا ما برای همین اینجائیم! چه کمکی از عهده مون بر میاد؟
- راهنماییم کنید برای دیدن چند آدم حسابی و شناخت خوب شهر.
- چون یه خورده پژوهشگرید یک جای خوب معرفی می کنم. اونجا هم چند آدم خوب تر معرفی می کنن. خوبه؟
- نیکی و پرسش؟
لبخند می زند. گوشی بر می دارد. شماره ای می گیرد. چند بوق ممتد و بعد:
- سلام عرض شد خانم عبادی! من روابط عمومی شهرداری هستم. حال شما خوبه؟ ممنونم. یک آقای دوچرخه سوار ایرانگرد و جهانگرد اومدن به شهرمون. چند تا سوال دارن می تونید کمکشون کنید؟
گوش می دهد و چند ثانیه بعد ادامه می دهد:
- بله! بسیار خب. الان آدرس می دم خودشانا می رسونن. محبت کردید. خداحافظ شما
آدرس و شماره همراه خانم عبادی رئیس میراث فرهنگی ماهشهر را می دهد. مستقیم و سرراست می روم به ساختمان میراث فرهنگی. خانم عبادی و آقای اویسی از کارشناسان میراث فرهنگی به استقبالم می آیند با عزت و احترام بیشتر از شهرداری.
به چند روز بعد برویم. خیلی تعریف از خانم عبادی شنیدم. با امکانات کم به شدت پیگیری می کند برای حفظ و ثبت میراث ملموس و ناملموس شهرستان.
برگردیم به امروز.
همان اول دور یک میز کنفرانس می نشینیم. خانم عبادی بالا می نشیند و روبرویم آقای اویسی. پذیرایی هم می آورند. آنقدر در رفت و آمد بودم که فرصت نکردم چیزی بخورم. یک خورده حواسشان پرت صحبت می شود. کیک بر می دارم. یواش می خواهم آن را باز می کنم. چنان صدایی می کند فکر کنم عالم و آدم و حوا و هابیل و قابیل هم می شنوند تا چه برسد به حاضرین در جلسه!
در چنین جلساتی، باز کردن بسته های پذیرایی ، خوردن بیسکویت و سیب و خیار و آبمیوه با نی با حداقل نوسانات صدا تقریبا جزو غیرممکن ها هست. اصلا نمی شود سایلنتش کرد!
مثل موقعیت های مشابه که خودمان را به آن راه می زنیم مثلا نشنیدیم یا ندیدیم. آنها هم همین کار را با من می کنند. بالاخره دوپینگی لازم بود.
خانم عبادی توضیحات را می سپرد به آقای اویسی. اویسی خیلی پر است. آنقدر که از شهر خودمان هم می گوید!
گفتنِ همه اش خارج از حوصله مخاطبان با حوصله فستی امروزی است. جزئیاتش را اینترنت کامل و جامع دارد. اینجا یک جور دیگر می گویم.
شهرستان ماهشهر از شهرهای کهن است. دو جهانگرد قدیمی از هزار سال پیش یعنی ناصر خسرو قبادیانی و ابن بطوطه مراکشی به اینجا آمده اند تا به امروز که عدالت عابدینی زنجانی قمی آمده است.
بیشتر از بیست کیلومتر تا دریا فاصله ندارد. این فاصله هم خشکی و دار و درخت و خانه مسکونی نیست.
این فاصله را خورها تشکیل داده اند. خورها بریدگی های در ساحل دریای خلیج فارس هستند که آب در میان آنها نفوذ کرده است.
اگر از بالا به این خور که حد فاصل ماهشهر و خلیج فارس نگاه کنید. انگار درختی تنومندی است که ریشه در خلیج فارس دارد. شاخه هایش همان خورها هستند. وقتی جذر و مد اتفاق می افتد آب این خورها بیشتر می شود. ارتفاع جذر و مد در اینجا به شش متر می رسد! تصورش را بکنید بر اثر جذر و مد آب این خورها به همراه ماهی ها دریایی پر می شود. ماهیگیران هم از فرصت استفاده می کنند. از طریق تور انداختن در ورودی ها خورها و جاهای دیگر خور ماهیگیری را شروع می کنند.
پس تا اینجا به یک نتیجه قطعی رسیدیم. اگر نرسیدید من می رسانم. ماهشهری ها ویتامین ماهی شان خوبی دارند.
این شهر به بین النحرین هم معروف است. به خاطر اینکه بین دو رودخانه جراحی و زهره قرار دارد.
رودخانه جراحی از سمت رامشیر یعنی شمال می آید و در نهایت به تالاب شادگان می رود.
در جنوب شرقی شهرستان هم رودخانه زهره هست. از سمت فارس و بهبهان به سمت خلیج فارس سرریز می شود.
جا داشت یک تمدن اینجا شکل می گرفت!
موقعیت جغرافیایی، وجود دو رود مهم، نزدیکی به دریا موقعیت خاصی به این شهر داده. 5 بندر فقط در ساحل این شهر هستند که کشتی های کوچک و غول پیکر در سواحل آن به طور مرتب لنگر می اندازند و می آیند و می روند.
فقط 5 بندر مهم در ساحل این شهر وجود دارد. پتروشیمی های زیادی در این شهر ساخته شده اند. به طوری که چهل و سه درصد صنایع پتروشیمی ایران از لحاظ اسمی و تعداد در این شهر هستند. از لحاظ تنوع هم رتبه اول کشوری را دارد.
وجود همین بنادر، کشتی های غول پیکر، پتروشیمی های متنوع باعث یک استثنای دیگر در این شهرستان شده و آن وجود چهار مسیر زمینی، هوایی، دریایی و ریلی است. نمونه اش را فقط در بندرعباس داریم.
در این شهر ترک و لر و بختیاری زندگی می کنند. خیلی ها به خاطر کار به این شهر مهاجرت کرده اند.
با وجود مدرن بودن این شهر، با دردسرهایی هم مواجه است. وجود پتروشیمی ها، بنادر، پالایشگاه ها آلودگی آبی مثل پساب ها، مایعات سمی و آلودگی هوایی را به دنبال دارند.
به علت سطح بالای آب های زیرزمینی، عمر بناهای مسکونی کوتاه است. خیلی از ابنیه قدیمی در این مواقع به جای ترمیم، تخریب شده اند و با ساختمان های جدید جایگزین شده اند.
میراث فرهنگی باز تلاش می کند. اندک خانه های قدیمی بازمانده را بازسازی کند.
عبادی دو نفر آدم حسابی معرفی می کند. می روم تا در این فرصت کوتاه آنها را ببینم. البته می رویم با دوچرخه.
آنقدر در عجله بودم که فقط همین عکس را از این چند ساعت دارم. این را هم آقای اویسی به دستم رساند. خدا خیرش دهد