توی تابستان آدم دنبال خنکی می گردد. این خنکی می تواند با یک هندوانه شیرین خنک باشد و یا رفتن به یک جا خنک! از خیلی سال ها پیش هر سال دو سفر طولانی یک سفر داخلی و یک سفر خارجی دارم. اینها در دو فصل متفاوت هستند؛ داخلی در فصل بهار و خارجی در فصل تابستان.
دو سالی می شود که کرونا لعنتی مانع از خارج رفتنم شده است. البته جای تشکر هم دارد که فعلا جانم را هم نگرفته است. اما امسال نتوانستم طاقت بیاورم و برنامه ریختم که برم به غرب کشور.
انتخاب مقصد سفرم به غرب خودش ماجرایی دارد.
ماجرا به آنجا برمی¬گردد که من با پدر زمانی که زنده بود، تنها یک سفر مشترک رفتیم. آن هم سفری بود به یکی از روستاهای استان همدان. سفر در سال 70 انجام شد و برای من که در آن زمان کلاس دوم راهنمایی بودم یکی از خاطره انگیزترین سفرهایم بود؛ جایی بسیار سرسبز و آباد.
جالب اینکه پدر به روستایی می رفت که بیست سال قبل به آنجا رفته بود!
الان که می خواستم به سمت آن روستا بروم نه اسم آن روستا را می دانستم و نه موقعیت دقیق جغرافیایی آن را. پدر هم که نبود از او بپرسم.
پس با این نیت سفر را شروع کردم که فقط محدوده آن را در استان همدان ببینم. دلیل دیگری هم برای این سفر داشتم. همان که اول گفتم رفتن به مناطق خنک. ضمن اینکه در این مناطق کشاورزان را در حین کار می توانستم ببینم.
پس شروع می کنیم. اگر بخواهیم از قم به سمت غرب حرکت کنیم، یکی از بهترین مسیرها انتخاب مسیر قم – جعفریه – ساوه است. این جاده مثل خطی عمود بر سطح افق می ماند. در ابتدا جز خاک و زمین یکنواخت هیچ چیزی نیست. فقط در بین راه و در مسیر فرعی یک کوه نمک و کمی جلوتر یک قلعه سنگی وجود دارد.
بعد از اینها، زمین یک کمی سبز می شود. با رسیدن به شهر جعفریه اگر مستقیم بروید به اتوبان و جاده قدیم سلفچگان – ساوه می رسید. اگر هم نروید به جاده فرعی جعفریه دولت آباد هم می توانید بروید. هم خلوت است هم پستی و بلندی دارد.
دولت آباد را که می خواهید رد بشوید، درختان انار را می بینید. اما چطور آدمی می بینید این دیگر بستگی به زمان و شانس مواجه شدنتان با آدم ها دارد. و از همه مهم تر اینکه چقدر علاقمند باشید با آدم ها ارتباط بگیرید. من که خودم در سفر عاشق ارتباط گیری با آدم ها هستم. چرا که آنها بازیگران اصلی داستان سفرم هستند. بازیگرانی که به صورت مستند وار گوشه ای از زندگی شان را نشانم می دهند. برگردیم جاده.
در حال خروج از روستای دولت آباد هستم که در میان مزارع کشاورزی دو مرد سن بالا را مشغول کار می بینم. حین فیلمبرداری از جاده، دوربینم را به سمت آنها می چرخانم و از کنارشان رد می شوم. هنوز دور نشده ام که با سوت و فریاد مرا به سمت خودش دعوت می کند.
تا می روم می بینم که دستشان پر از خیار و خیار چنبر است. هنوز هیچی نشده می فهمم که آنها هم دوچرخه سوار و کوهنورد هستند. اصلا انگار طبیعتگردها یک تله پاتی خاصی با هم دارند.
دعوتم می کنند که بنشینم همانجا گعده ای دوستانه با آنها بزنم. چه جایی بهتر از آن مزارع. پنجاه کیلومتر یک سره رکاب زده ام و اینجا بهترین جای ممکن برای استراحت است.
مصطفی فاطمی و مصیب صبوئی هر دو بازنشستگان بانک ملی هستند. یکی 57 ساله است و دیگری 65 سال. از سال 67 – 68 ورزش کوهنوردی را شروع کرده اند و هنوز هم انجام می دهند.
فاطمی می گوید که سالی 4 بار صعود دماوند دارد. بیشتر کوه های ایران را صعود کرده است. سفرهایی که می رود هم جنبه سیاحتی دارد و هم زیارتی. زیارتی ها بیشتر به سمت کشور عراق و مشهد هستند. مسئول کاروان ها زیارتی زیادی هم بوده است.
با این حال اوقاتی را برای خودش می گذارد و به دل طبیعت می زند. یک زمین کشاورزی هم دارد در همین اطراف قم.
یادم رفت که هر دو از تهران می آیند. قمی هم نیستند.
صبوئی هم می گوید که با دوچرخه اش رکوردهای مسافتی زیادی زده است. حتی رکورد 220 کیلومتر هم در روز زده است. از این کار خوشش می آید. حاشیه جنوبی خلیج فارس را رکاب زده و سفرهایی هم به کشورهای ترکیه، سوریه هم داشته است. قصد سفر اروپا را داشت ولی فعلا جور نشده با این حال برنامه را فراموش نکرده .
می خواهم مسیر را ادامه بدهم که آنها اصرار می کنند، ناهار با آنها باشم. به زور دوچرخه را پشت ماشین نیسان مزدا می گذاریم و به خانه آقای فاطمی می رویم. کسی خانه نیست و فقط خودشان هستند.
صبوئی سریع ناهار را آماده می کند. چرا که خودش آشپز قهاری هم هست. ناهار می خورم و همانجا هم استراحت می کنم.
- ۰۰/۰۶/۲۴