پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما

ایرانگردی و جهانگردی عدالت عابدینی

پیام نما
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

 

در آن سربالایی، کمی آن طرف تر ماشین سفید نیسان پاترولی ایستاده. جوان و پیرمردی کنارش هستند. آدم شناس هم نباشی می فهمی اینها بر عکس آن دو نفر قبلی، آدم حسابی هستند. 
چند دقیقه قبل، دو نفر کنار جاده بودند و با سروصدا می خواستند لایو اینستاگرمی از من بگیرند. عوض خسته نباشید این مسخره بازی ها را در می آوردند. 
اما این دو نفر متفاوتند. مرد جوان استاد دانشگاه بوعلی همدان و تحصیل کرده یکی از دانشگاه های بلژیک است. به خاطره اش از دوچرخه سواران بلژیکی اشاره می کند. مثل من با دوچرخه سفر می کنند. دوچرخه سواری یعنی ماجراجویی. همین ماجراجویی شان یکی از دلایل پیشرفتشان بوده است.
راهم را ادامه می دهم. انگار چند سال است که رکاب می زنم. سربالایی تمام شدنی نیست. عرق می ریزیم و نفس نفس می زنم.
باز دو سه کیلومتر بالاتر دو جوان کنار ماشین پراید دعوتم می کنند به هندوانه خوری! یک هندوانه را دو نیم می کنند. به زور نصفِ نصف هندوانه را می خورم. می چسبد. دیر شده است و باید بروم. 
از اینجا به بعد تا خود روستا یکسره سرپایینی است. با سرعت تمام بی هیچ ترمزی تا خود روستا می روم. باد خنک در سرتاسر بدنم می پیچد؛ کولری طبیعی! 
 در تاریکی شب به روستا می رسم. کنار دهیاری در ورودی روستا می ایستم. شاید جایی برای اسکان پیدا کنم. 
کسی نیست  تا شماره دهیار بگیرم؟ 
آها!  دو نفر پیدا شدند آن هم با دو ماشین. نفر اول مرد ریش پروفسوری با پیرهنی آستین کوتاه ست. به سمتم می آید. خیره خیره نگاهم می کند: 
-    با کسی کار داری؟
-    دوچرخه سوار هستم و نویسنده. می خواستم ببینم دهیار روستا کیه تا اگه امکانش باشه شب در اینجا اقامت داشته باشم. 
چهره اش مهربان تر می شود و صمیمی تر.
-    اتاق های دهیاری الان پر هستند و میهمان دارند. 
می فهمم کاره ای است. امروز عجیب آدم شناس شده ام. 
می پرسم:
-    روستا بومگردی نداره!؟ 
-    آره داره! همین جاده را مستقیم سرپایینی بری به بومگردی می رسی.
ضمن دادن آدرس بومگردی، شماره شخصی را می دهد که فردا برای تحقیقاتم در روستا کمک حالم باشد. خیلی هم معذرت می خواهد که نتوانسته کاری برایم بکند.
-    ببخشید اسمتون رو نگفتید؟
-    من قاسمی بخشدار کمیجان هستم. 
-    بابا دمتون گرم! 
خداحافظی می کنم و به سمت مرکز روستا می روم. ویژگی مهم روستا قرار گرفتن در منطقه ای کوهستانی و از آن مهم تر زبان تاتی آن است. 

پنجره ای دوست داشتنی با مردی دوست داشتنی


مسیر بومگردی خیلی مسیر مناسبی نیست. در آن زمین خاکی نمی شود رکاب زد. کوچه پس کوچه، کوچه پس کوچه، تا اینکه آخر به بومگردی در کوچه ای نسبتا باریک می رسم. تنها همین مانده بود که اتاق های اقامتگاه کامل پر باشند. 
نه اقامتگاه جا دارد، نه علی باباجانی رفیق نویسنده وفسی ام توانست کاری بکند و نه اینکه دهیار را توانستم پیدا کنم. دارابی، مسئول اقامتگاه که مرد جا افتاده است با کلی معذرت خواهی می گوید: 
-    آقا یک اتاق داریم، ولی اون در شان شما نیست.
-    بابا بی خیال! یه جایی می خوام فقط بخوابم. اینجا دیگه جای شان نیست. 
-    اگه مشکلی نیست، الان می گم  برات خالی و مرتب کنن.
مردی  هم کنارش است. با هم زیرلبی صحبت می کنند. مرد دوم به سمتم می آید می گوید: 
-    ما اهل اینجا هستیم و قسمتی از اقامتگاه خانه ما است. الان اونجا را خالی می کنیم برای تو. خودمون جای دیگه هم داریم. 
-    نه! برای خودتون سخت می شه. همون اتاق کوچیک برام کافیه!  فقط یک دیوار دور تا دور با یه سقف می خوام. 
ولی با این  حال باز می گوید تا دقایقی دیگر اتاق آماده است. می فهمم پسرعموی دارابی هست.

از دروازه بومگردی وارد حیاط می شوم؛ حیاطی بزرگ  با انواع درخت ها و سبزیجات. آقای دارابی از فامیل های مسئول اقامتگاه است، به همراه چند قوم و خویشش که اتاقی را خالی کرده، محل اتاق را نشانم می دهد. 
چند پله چوبی را می روم تا به اتاق می رسم. دو اتاق در کنار هم بدون در واسط به هم چسبیدند.  وسایل ها را آنجا می گذارم. بعد می آیم و در صحن حیاط می نشینیم برای صحبت کردن. 

آقای باباجانی به همراه خاندان دارابی

دارابی ها از خاندان قدیمی وفس و این خانه هستند. بازنشسته هستند و برای استراحت برای روستای شان آمده اند. در خاطره تشان اشاره به «دانلد استیلو» می کنند.  کمی صبور باشید می فهمید این مرد امریکایی چه کاره بوده است. دانلد استیلو زبانشناسی امریکایی متخصص زبان های ایرانی است. استیلو پیشگام گویش شناسی خانواده زبان های ایرانی بوده و در زمینه زبان‌های فارسی، وفسی، ارمنی، آذربایجانی، گیلکی، آرامی و بسیاری از دیگر زبان‌ها مطالعات خود را منتشر کرده‌است.
استیلو در سال 1342 به روستای وفس آمده و در مدت کوتاهی توانسته بود زبان وفسی یا تاتی را یاد بگیرد. حتی بعضی وقت ها بهتر از خودشان هم صحبت می کرد. اولین عکس رنگی از روستا را هم او انداخته بود.کاری جالب دیگری هم که می کرده ضبط و ثبت قصه های روستایی بوده است. 
چایی در آن جمع می خوریم. یک عدس پلوی خوشمزه هم مهمانم می کنند.  کور از خدا چه می خواهد دیگر.

آقای باباجانی در حال توضیح در مورد گیوه های دست سازی قدیمی روستا

 

روز بعد با آقای باباجانی از اعضای شورا روستا آشنا می شوم. مویی سفید به سر و صورت دارد. نگاهی مهربانانه اش آدم را جذب می کند. دبیر بازنشسته است. با  اینکه چهل سال از اعضای شورای روستای بوده با این حال خانه اش تغییر آنچنانی نکرده است. مردم خیلی احترامش را دارند. مرتب برای اموراتشان به او مراجعه می کند.  فقط بگویم که خیلی صبور است. 
مرا به طبقه دوم خانه اش هدایت می کند. وای چه خبر است اینجا!

نمایی از تاغچه یکی از اتاق های آقای باباجانی که عکسی از جوانیش هم  روی آن است.


خانه ای با سقفی چوبی، گلیم هایی پهن روی زمین، تاغچه هایی طرح دار و پنجره ای رو به حیاط. 
انگار که گوینده رادیو است. خیلی روان و مسلط روستا را معرفی می کند. 
روستای وفس در 15 کیلومتری کمیجان، 110 کیلومتری همدان، 110 کیلومتری ساوه، 100 کیلومتری ساوه است. مردمانش کشاورز، دامدار، باغدار هستند. محصولات باغ انواع سیب قرمز، آلو، زردآلو، فندق، بادام و سماق است. 
روستا حدود 30 هزار گوسفند دارد. بخاطر کوهستانی بودن روستا کشاورزی آنچنانی ندارد. 
این روستا قدمتی سه هزار ساله دارد. مردمانش که به گویش وفسی یا تاتی صحبت می کنند با سه روستای گورچان، چهره قان و فرک هم به این گویش صحبت می کنند. 
روستا از 12 محل، 7 قنات و 40 چشمه تشکیل شده است و راه دسترسی آن هم از اراک به کمیجان  و از کمیجان به وفس است. اخیرا هم در حال احداث جاده ای از وفس به نوبران در اطراف ساوه هستند. 
زمانی کاسب های زیادی در این روستا مشغول گیوه بافی بودند اما الان فقط تعداد کمی از زنان روستا این کار را می کنند. 
نجارهای زیادی هم در زمان های گذشته داشته است. 

روستای یک حمامی قدیمی دارد که آقای باباجانی در تلاش است که آن را تبدیل به یک موزه مردم شناسی کند. 
باغ های روستا در انتهای روستا قرار گرفته اند. مسافران زیادی هم به آنجا مراجعه می کنند. اخیرا هم یک کلبه چوبی در آنجا احداث شده است که هم نمادی برای روستا باشد و هم اینکه مسافران برای تفرج به آنجا بروند. 

کلبه چوبی روستای وفس


با آقای باباجانی که وقت زیادی هم برایم می گذارد، وقتی به گشت و گذار در محل های روستا می پردازیم متوجه می شویم بافت فرسوده ترمیم شده ای هم در روستا  هستند که خیلی زیبا هم ترمیم شده اند و بقیه روستا هم در آینده ای نزدیک بازسازی خواهد شد. 

آقای بخشدار  جوان کمیجان در میان قدیمی ها روستای وفس

 

خانه قدیمی وفس با رنگ های زیبای سفید و آبی 

پنجره ای مثل پنجره های اُرسی  درکلبه چوبی روستای وفس

آقای باباجانی در کنار یکی از خانه های روستای وفس

بافت بازسازی شده روستا

خانه ای قدیمی به این تمیزی  در چند طبقه ندیده بودم 

قابل توجه کسانی که به روستا می ورند و خانه های شهری آنجا می سازند.

از زنان قدیمی روستا که هنوز هم کار می کند

نمایی زیبا از یکی از خانه های روستایی وفس

 

  • ۰۰/۰۹/۱۰
  • عدالت عابدینی

مرکزی

وفس

کمیجان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی